علویه نرگس

تا کنون این کتاب را 499 نفر خریده و خوانده‌اند

0
از 0 رای

0دیدگاه

فقط 3 عدد در انبار موجود است

  • چطور ارسال می‌کنیم؟
70.000 تومان
بروزرسانی قیمت: ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

کتاب علویه نرگس نوشه ی خدیجه بازون، روایت حوادث روزهای آغازین جنگ تحمیلی در خرمشهر و حال و روز مردم جنگ زده است. شخصیت های این داستان و سرگذشت آنها ساخته ی ذهن نویسنده است.
داستان علویه نرگس در واقع ادای دینی است به زنان و دخترانی که گرچه در خط مقدم جبهه نبودند و سلاحی به دست نگرفتند، به شکلی دیگر و در خاکریزی متفاوت، در مقابل دشمن ایستادند و آنچه داشتند، در طبق اخلاص نهادند.

نمایش بیشتر - بستن

علویه نرگس روایت روزهای آغازین جنگ تحمیلی در خرمشهر است و حال‌وروز مردم جنگ‌زدۀ آن دیار. به‌گفتۀ نویسندۀ کتاب، خدیجه بازوان، این اثر ادای دینی است به دختران و زنان.

آن‌‌ها گرچه در خط مقدم جبهه نبوده‌اند و سلاحی به‌دست نگرفتند، به شکلی دیگر و در خاک‌ریزی متفاوت در مقابل دشمن ایستادند و آنچه را داشتند در طبق اخلاص گذاشتند. کتاب فوق در دَه فصل تنظیم شده و ستاره‌ها آن را منتشر کرده است. بخشی از این روایت زیبا را با هم می‌خوانیم:

خلاصه‌ای از کتاب علویه نرگس

یکی از سربازها با تمسخر گفت: « آره. ما مرد نیستیم. شما  که مرد هستین، برین بجنگین!» زهرا نگاه تحقیرآمیزی به او کرد و سری تکان داد و گفت: «ای اشباه مرد.» این جمله را با لحن دردناکی به زبان آورد. به نظر نرسید کسی  معنی آن را متوجه شده باشد؛ اما از لحنی که ادا شد، انگار حس کردند یک حرف معمولی نیست. یک‌دفعه سکوت عجیبی برقرار شد. علویه نرگس جرئت نکرد حرفی بزند؛ فقط با احتیاط دست زهرا را کشید… .

…سکوت و آرامش شب جای خود را به صدای انفجارها و نگرانی و ترس داده بود. صدای رفت وآمد و صحبت همسایه ها از توی کوچه شنیده می شد. همه در حال خبر گرفتن و خبر دادن بودند. کشیده شدن دمپایی ها و به هم خوردن درها و حرف زدن هایی که گاه بلند و گاه نجواگونه بود، خبر از بیداری خانه ها می داد. نگرانی، خواب را از چشم ها گرفته بود. این نگرانی نه فقط از صدای درگیری و انفجارها، بلکه تا اندازۀ زیادی، ناشی از بی خبری از اوضاع بود. بچه ای یکریز گریه می کرد. صدای اذان بلند شد و سادات برای وضو گرفتن کنار حوض رفتند. صدای گریۀ بچه قطع شد. علویه شیرینه گفت:
– به گمونم از حال رفت.
– بچۀ اقوام شریفه ایناست.
– خدا به دادِ دل مادرها شون برسه. اگه جای ام جاسم بودم، با دعوا هم که شده، می آوردمشون خونه. تا صبح، دم در بیمارستان منتظر باشی! خدایا توبه توبه توبه! خدایا توبه!

توضیحات تکمیلی

نوع جلد

شومیز

قطع

رقعي

شابک

978-600-254-045-4

نوبت چاپ

1397- دوم

تعداد صفحه

372

موضوع

,

نویسنده

ناشر

میزان رضایتبخشی
0
ارزش خرید
0
کاربردها
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش